کد مطلب:125501 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:388

امام من
امام من آن، كه كل هستی، سزد كه گردد، فدای نامش

فرشته سائل به درگه او، كه بهره گیرد ز خوان عامش



امام من آن، كه سر نپیچد، فلك ز امرش، ملك ز حكمش

قضا چو انگشتری به دستش، قدر به خدمتگری غلامش



امام من آن، كه بوسه می زد نبی ز بسیاری محبت

گهی به لبهای چون عقیقش، گهی به رخسار نقره فامش



ز موی او شب، به نرمی آید، وگرنه چشم جهان نخسبد

به روی او خور، به جلوه خیزد، وگرنه تابندگی حرامش



نكوجمالی، به حسن صورت، نكوخصالی، به حسن سیرت

نكونژادی، به پاكزادی، حسن مقامش، حسن مرامش



چو فتنه برخاست، برای ایمان، ز سعی او شد، سرای ایمن

اصول حق زنده شد ز صلحش، كه خصم رسوا شد از قیامش



سپهر گردون! ز كینه توزی نگر كه با جان او چه كردی

مدام با رنج و غم قرینش، همیشه زهر الم به كامش



ز خویش، سستی ز غیر، پستی به كینه هر سو درازدستی

نه همدمی تا غمش بجوید، نه گوش جانی پی كلامش



به غربت آن امام معصوم، بنال آشفته! با دل خون

كه زخم جان را، كه دیده باشد ز ناوك كینه التیامش؟!





[ صفحه 13]